* نسیمِ منزلِ لیلی *

* نسیمِ منزلِ لیلی *

لیلی ام


یک عبد
یک همسر
و یک مادر


می نویسم برای خودم و لیلی ها...




.

کاش دو ماه پیش بود. کاش زمان همان موقع می ایستاد. مشهد بودیم. صبح بود و رواق امام خمینی خلوت. دخترها با چادرهای کوچولوی شان مثل فرشته ها شده اند. رواق را گذاشته اند روی سرشان. می دوند و می خندند و بازی می کنند. مامان کنارم نشسته. یک مشت مغز بادام می ریزد توی دستم. بابا کمی آن طرف تر با حاج آقا مشغول صحبت است. تو می آیی. از دور. نگاهم می کنی. می خندی، می خندم و آرام لباس پنج تکه ی سایز صفر را توی کیفم لمس می کنم...

لیلی بانو

نظرات  (۲)

یعنی باید بگیم مبارکه

پاسخ:
مبارک بود

ولی رفت پیش خدا...

کامنت قبلیتون خوندم عزیزم  ...

حکمت خداهستند این مهمان های نیامده منم داشتم و رفت پیش خدا

پاسخ:
بله همین طوره خواهرجان. حکمت خداست که صبوری می کنیم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی